احوالات یه دخمل دیوونه



دنیای کج و معوج من

دیوونــــــگیــ هآمـــ .قوانیـ ـ ـ ـن کجکی

سهلام دوست جونیا.

چطولین ؟

خوش میگذره؟

به من که خیلی خوش میگذره با توجه به اینکه امروز مجبور شدم واسه این کلاس تستای مسخره ساعت 6 بیدار شم.

خیلی حال میده وقتی مدرسه رو بدون دبیر و مدیرو ناظم ببینی.

آخه من ساعت7:25 مدرسه ام.و دبیرا ساعت 8 میان.

مربی پرورشیم واسه کنترل بچه ها میاد یه ربع زود تر از دبیرای گرامی.

البته امروز به طور استثناء مدیرمون ترشیف آوارده بود.

بعد با جناب آقای قنبری(سرایدار مدرسه)مشغول متر کردن مدرسه بودن.

البته من که سر از کارشون در نیاوارم اما این قنبر هی از اینور راهرو میرفت اونور و قدماشو میشمرد.

روزای دیگه که مربی پرورشیمون میاد ماجرایی داریم.

همش میگه:

خانومم موهات بیرونه.

خانومم مقنعت کوتاهه عوضش کن.

خانومم مقنعه باید تمام برجستگی های بدنو بپوشونه.

خانومم جیغ نزن آقای قنبری نامحرمه صداتونو میشنوه زشته.

خانومم موهات بیروه.

خانومم آشغال نریز.

خانومم زیر چشمت چیزی کشیدی؟

خانومم ناخنت بلنده.

خانومم صاف راه برو.

خانومم ندو.

خانومم برو سر کلاس.

خانومم دبیر رفت سر کلاس.

خانومم چه خبره؟

خانومم شما نمره پرورشی میخوای دیگه؟

خانومم با بچه های مورد دار نگرد(آخه تو یه دانش آموز بی مورد پیدا کن تو مدرسه من قول میدم فقط با اون بگردم)

خانومم دوستتو هل نده.

خانومم حرف زشت نزن.

خانومم زشته آدم که این حرفارو تو مردسه نمیزنه.

خانومم تو جیبت چیه؟

خانومم چرا دیر اومدی؟

خانومم چرا زود اومدی؟

خانومم کجا میری؟

خانومم پس چرا نمیری؟

خانومم دستبندتو در بیار.

خانومم انگشترتو در بیار .

خانومم شلوارتو....نه نه ببخشید اشتباه شد.

بابا ....یه دفعه بگو برو بمیر هم خیال خودتو راحت کن هم خیال مارو.حداقل تکلیفمون مشخص بشه.

خلاصه ماجرایی داریم باهاش.

امروز میخواستیم واسه نازی تو حیاط تفلد بگیریم نشد.

آخه مدیرمون که به مسائل مربوط به زنگ تفریح وارد نبود 2 مین نشده زنگو میزد.

خلاصه خییییییییییلی حال میده پنج شنبه ها.دوشنبه ها هم خوبه.البته چون دبیرمون مرده هی گیر میده.

دوشنبه بابام اومده بود.. دنبالم

تو ماشین

بابا:چقدر دوستات ......ین صداشون تا خیابون میومد.

من:

واسه اینکه خودم از دلم خودم در بیارم دوتا از آدامسای بابامو از تو بستش کش رفتم(چیز دیگه ای نبود اونموقع تا بیشتر از خودم پذیرایی کنم)

بعدشم که میام خونه از خستگی نا ندارم بحرفم.

امروز صبح داشتیم میرفتیم با پدر کلی دعا کردم صدای بچه ها نیاد.که خدارو شکر هنوز خیلیا نیومده بودن.

تو ماشین آهنگ محسن یگانه و آرمین 2afm  رو گوش دادم انگیزم واسه رفتن به کلاس ترکید.

جدیدا با آیدا مچ شدم زیاد با آیلی نیستم.

مرضیه دیروز بم گفت ناناحت میشه وقتی باهاش نمی حرفی.

منم گفتم اگه قول بده اینقدر دپ نباشه منم باهاش میحرفم اما حوصله ی اینکه هر زنگ گریه کنه رو ندارم.

سه شنبه یه انشا خیلی باحال نوشتم.بچه ها زنگ تفریحو تو کلاس موندن تا من بخونمش.بدبختانه تمومم نمیشد آخه 4 صفحه بود .یخورده چیز  داشت توش که خوشبختانه دبیرمون حواسش نبود.

الآن بشدت به یه فرهنگ لغت نیازمندم فیشام کامل نی.

راسی کتاب شب سراب رو انسیه برام آوارده.خیلی باحاله.

بعدا دربارش میحرفم.



پنج شنبه 11 اسفند 139020:53 جوجو

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 333
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 333
بازدید ماه : 1843
بازدید کل : 258967
تعداد مطالب : 407
تعداد نظرات : 1084
تعداد آنلاین : 1

هدايت به بالا

کد هدايت به بالا

پشتیبانی

آپلود عکس

کد متحرک کردن عنوان وب

** *** **


نایت نما


نایت نما


نایت نما

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

* *