سحر خییییییلی داغونم بخدا.
دیگه کم آواردم.
دیگه از این خنده های الکی که شده یه نقاب همیشگی روی صورتم خسته شدم.
مگه نگفتی خدا عاشق بنده هاشه؟
پس چرا منو دوست نداره.
یعنی اینقدر بدم؟
یعنی حتی ارزش یه نگاهو ندارم؟
این خدایی که اینقدر ازش میحرفی کجاست؟
بهش بگو دستامو بگیره.
خییییییییییییلی بهش احتیاج دارم.
یادش بنداز که منم هستم.
منی که دارم می شکنم از غصه.
همه خوشحالن.
خب معلومه داره عید میشه.
پس چرا واسه من عید نمیاد؟
اینقدر از دست خودم دلگیرم که دلم میخواد خودمم بندازم دور.
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 547
بازدید کل : 271457
تعداد مطالب : 407
تعداد نظرات : 1084
تعداد آنلاین : 1
** *** ** * *
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دفتر خاطرات
جوجو و
آدرس
jujuo.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.